فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 75 صفحه
منابع کامل
سرمایه های فکری
در سالهای اخیر انباشت و تضارب افکار مختلف در سازمانهای انسانی به تولید، ارتقاء و بازتولید اندیشه های جدید کمک کرده و از آنجا که با بکارگیری اندیشه ، حیف و میل کمتری در انرژی، تجهیزات و مواد اولیه پیش آمده، جایگزین های ارزان تری برای ماشین آلات و ابزارها پیدا شده و فرآیندها نظام های با ارزش تری پدیدار شده اند، تفاوت های بارزی در زندگی گروههای انسانی بویژه در سازمانها حاصل شده است، حاصل این تغییرات جدید، پیشرفت بیشتر اقوام و مللی است که نسبت به همگنان خود از دانش بیشتری برخوردار هستند. مدیران سازمانها با درک این تفاوت، الگوهایی را برای مدیریت دانش سازمانی تجربه کرده اند و نظریه پردازان با تفسیر و تشریح و پیرایش این الگوها به توسعه ی بحث کمک کرده اند. اما سرمایه های غیرملموس سازمانها منحصر به سرمایه دانشی نیست قدرمسلم آن است که هر سازمانی که کارکنان داناتر، ساختار چابک تر، مدیریت بهتر، قابلیت بیشتر، فرهنگ بهتر،روابط با ارزش تر و یادگیری بیشتری دارد سود بیشتری را نصیب سهامدارانش می کندو به همین دلیل سازمانهای امروزی و بیش از آنها مدیران کشورهای پیشرفته در اندیشه ی مدیریت سرمایه ی فکری هستند. سرمایه های انسانی، قابلیت سازمانی، ساختار مدنی ، ارتباطات ملی و بین المللی و بویژه فرهنگ، نه تنها طرد و نفی نمی شوند ، بلکه به فراخور ارزشی که دارند به مثابه ی سرمایه های سازمان، ثبت و ضبط می شوند و این به آن معنی است که مدیران نه تنها در پی ساکت کردن صداها و اندیشه های جدید نیستند بلکه آن را غنیمتی برای حوزه ی مدیریتی خود میدانند.
شرایط خاص اقتصادی حاکم بر شرکت های فعال باعث گردیده تا مزیت رقابتی این شرکت ها دیگر بر پایه دارایی های مشهود آنها نباشد . آن چیزی که امروزه این شرکت ها را در صحنه اقتصاد کنونی رقابت پذیر می نماید دارایی های نامشهود و به عبارتی سرمایه های فکری آنهاست. این قبیل شرکت ها با برقراری ارتباط مناسب با مشتریان و کسب تجربه لازم در این مسیر و با اتکا به دانش ، تکنیک های سازمانی و مهارتهای تخصصی خود توانسته اند این امر را محقق سازند . امروزه سود پایدار زمانی بدست می آید که اولا سازمانها راه بدست آوردن دانش را یاد بگیرند و ثانیا این دانش را مدیریت نموده و با کمک فرایندهای موجود در مدیریت دانش به سرمایه های فکری تبدیل نمایند. زمانی که شرکت ها از اقتصاد صنعتی به سمت اقتصاد دانشی حرکت می نمایند با چالش های بزرگی مانند پویایی ، عدم اطمینان و پیچیدگی روبرو می گردند. در چنین محیط کسب و کاری نیاز به آگاهی بیشتر در مورد سرمایه های فکری و کنترل آنها فزونی می یابد. اهمیت زیاد این موضوع منجر گردیده تا شرکت ها تلاش زیادتری در جهت شناسایی دارایی های نامشهود خود و از سویی مدیریت مناسب آنها نمایند ( عالم تبریز ، 1388 ، ص 17 ).
جای هیچ گونه شکی نیست که در قرن بیستم شاهد تغییراتی انقلابی در فرایند خلق ارزش توسط شرکت ها بوده ایم. گسترش تکنولوژی های قدرتمند ، سیستم های ارتباطی سریع، دسترسی سریع به اینترنت و جهانی سازی، برخی از تغییراتی است که حاضران در این قرن در صورتی که خواهان بهبود در کیفیت زدگی می باشند بایستی آنها را بکار ببندند.
در طول انقلاب صنعتی و تا همین اواخر ارزش ایجاد شده درکسب و کارها اساسا از طریق استفاده موثر از منابع فیزیکی حاصل می شده است . امروزه ارزش در سازمانها به صورتی فزاینده از طریق استفاده از دانش فنی عامل انسانی و عوامل نسبتا مشهودی مانند نام تجاری یا سیستم های اطلاعاتی حاصل می شود. به تولید ارزش از این منابع جدید عنوان کلی دانش اطلاق می شود. نکته قابل توجه اینکه دانش مقوله ای است که همیشه وجود داشته، اما اخیرا این دارایی به عنوان خالق اصلی ارزش معرفی شده است (همان منبع، ص18).
بر اساس نظریات لو[1] (2001) دو دلیل اصلی برای این تغییر در نگرش وجود دارد:
1- افزایش رقابت حاصل از جهانی شدن و افزایش خصوصی سازی
2- پدیدار شدن سیستم های اطلاعاتی جدید و پیشرفت های تکنولوژیکی
دانش انجام کار یک سازمان تحت عناوین متفاوتی نام گذاری می شود که در این بین مشترک ترین نام هایی که به چشم می خورد عناوین دارایی های نامشهود و سرمایه های فکری است. به دلیل کاربرد های زیاد این دو واژه ، در حال حاضر آنها را هم معنی می دانند. اما در اصل سرمایه های فکری را بایستی زیر مجموعه ای از دارایی های نا مشهود دانست. به عبارت دیگر، اقلام ناملموسی وجود دارند که به لحاظ منطقی بخشی از سرمایه فکری یک سازمان نیستند. شهرت یک سازمان نمونه ای از آن است. شهرت یک سازمان ممکن است یک محصول فرعی یا نتیجه کاربرد منطقی سرمایه های فکری یک سازمان باشد، اما نی تواند بخشی از آن محسوب شود. از زمان گذشته تمایز بین دارایی ناملموس و سرمایه فکری مبهم بوده است . دارایی های ناملموس تحت عنوان " سرقفلی" و سرمایه فکری به عنوان بخشی از سرقفلی در نظر گرفته شده اند.
در همین اواخر ، تعدادی از طبقه بندی های معاصر این تمایز را به طور مشخص با تقسیم سرمایه فکری به حوضه های سرمایه بیرونی ( مشتریان) ، سرمایه درونی ( ساختاری) و سرمایه انسانی تعدیل کرده اند. واژه دارایی های نامشهود ریشه در اصطلاحات حسابداری داشته و واژه سرمایه های فکری بیشتر به مباحث مربوط به مدیریت مربوط می شود.
این اصطلاح ( سرمایه فکری) توسط استیوارت[2] ( 1991) نیز به عنوان کلمه ای مترادف برای نامشهود ها به کار رفته است. دلیل نامیدن این اصطلاح به عنوان یک سرمایه به خاطر ریشه های اقتصادی آن است ، چرا که در سال 1969 توسط اقتصاد دانی به نام گالبرایت بعنوان یک فرایند ارزش آفرین و نیز به عنوان دسته ای از داراییها معرفی گردید.
سرمایه فکری نشان دهنده تفاوت های اساسی ما بین شرکت هایی است که در اقتصاد تأکید و توجه زیاد نسبت به جدید و قدیم فعالیت می کنند. در اقتصاد قدیم ارزش بازاری متکی بر دارایی های فیزیکی بوده ، در حالی که در اقتصاد جدید ارزش از طریق کاربرد سرمایه های فکری شرکت و دانش بوجود می آید . ظهور اقتصاد دانشی منجر به پایان بخشیدن دوران اهمیت نسبی دارایی های مشهود گردیده و به دنبال آن پارادایمی جدید که توجه زیاد به سرمایه فکری و دانش در آن دیده می شد پدید آمد (عالم تبریز ، 1388، ص19).
بر اساس تحقیقی که باروخ لو[3] در دانشگاه استرن نیویورک انجام داد مشخص گردیده که از سال 1929 تا به امروز رویکرد های مختلفی در مورد سرمایه گذاری بر روی دارایی ها دیده شده است. نتایج تحقیقات نشان داده که در سال 1929 تقریبا 70% از سرمایه گذاری های شرکت های آمریکایی اختصاص به داراییهای مشهود داشته و تنها 30% از مجموع سرمایه گذاریها بر روی نامشهودها بوده است.
محققی در پاسخ به این سوال که امروز در کجا قرار داریم و در حال تبدیل به چه چیزی هستیم می گوید:" ما در حال داخل شدن به یک جامعه دانش محور هستیم که در آن منبع اصلی اقتصاد، سرمایه، منابع اصلی و نیروی کار محسوب نمی شود بلکه منبع اصلی اقتصادی در این جامعه دانش است و خواهد بود." قرن 21 قرن اقتصاد دانشی نامیده شده است. قبل از اقتصاد دانشی، جهان بر مبنای اقتصاد تولیدی یا صنعتی اداره می شد. در این اقتصاد فاکتورهای تولید ارزش اقتصادی ، منابع فیزیکی مانند زمین ، نیروی کار ، پول ، ماشین و ... محسوب می شدند و ترکیبی از این فاکتورهای تولیدی برای اقتصاد ارزش ایجاد می کردند. در آن دوره استفاده از دانش بعنوان یک فاکتور تولیدی بسیار مهم بعنوان یک فاکتور تولید ارزش اقتصادی در سرمایه فکری محدود بود .اما در اقتصاد دانش محور، دانش با دارایی های فیزیکی محسوب می شود. خصوصیات اقتصاد دانش محور را از سه محور می توان نگریست:
1- در این اقتصاد تقاضا برای مصنوعات نامشهود ( خدمات ) افزایش پیدا می کند.
2- دارایی های نامشهود نسبت به عوامل تولیدی نقش پر رنگ تری به خود می گیرند.
3- قوانین تجاری جدیدی برای ارزش گذاری سازمان های تجاری در رقابت ظهور پیدا می کند.
که نمایانگر دارایی های بنیادی شرکت ها در سرمایه فکری این عصر همراه با توسعه سریع اقتصاد جهانی ، ( مانند ساختار ، فرایند ها، سیستم ها ، فرهنگ ، نام تجاری ، شایستگی ها و ارتباط با مشتریان) می باشد، به یک محرک بسیار حیاتی برای پایداری یک کسب و کار در محیط رقابتی امروز تبدیل شده و نقش منابع فیزیکی به حمایت از این سرمایه محدود گردیده است. در اقتصاد دانشی ، دانش بخش اعظم ارزش محصول و ارزش شرکت و همین طور حجم گسترده ای از منابع عمده و با اهمیت یک شرکت را دربر می گیرد. نوآوری در فرایندها و توسعه محصولات جدید که لازمه حیات یک سازمان و حفظ توانایی رقابتی در این اقتصاد به حساب می آید در نتیجه سرمایه های فکری حاصل می شود.
1- Lev
[2]- Stewart
[3]- Barokh lev
فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 108 صفحه
منابع کامل
سرمایه فکری و مدیریت سود
مقدمه
دراکر1(1993) اندیشمند معروف مدیریت میگوید: ما در حال وارد شدن به یک جامعه دانش محور هستیم که در آن منابع اقتصادی اصلی، دیگر سرمایه بیشتر، منابع طبیعی و نیروی کار بیشتر و ... نیست و منابع اقتصادی اصلی دانش خواهد بود. قرن 21، قرن اقتصاد دانش محور است. قبل از اقتصاد دانش محور، اقتصاد صنعتی حاکم بوده است. در این اقتصاد عوامل تولید ثروت اقتصادی، یکسری داراییهای فیزیکی و مشهود مانند زمین، نیروی کار، پول، ماشینآلات و ... بوده است و از ترکیب این عوامل اقتصادی، ثروت تولید میشد. در این اقتصاد، استفاده از دانش، به عنوان یک عامل تولید، نقش کمی داشته است اما در اقتصاد دانش محور، دانش یا سرمایه فکری2 به عنوان یک عامل تولید ثروت در مقایسه با سایر داراییهای مشهود و فیزیکی، ارجحیت بیشتری پیدا میکند (بونیتس، 1998). در این اقتصاد، داراییهای فکری و بخصوص سرمایههای انسانی جزو مهمترین داراییهای سازمانی محسوب میشوند و موفقیت بالقوه سازمانها ریشه در قابلیتهای فکری آنها دارد تا داراییهای مشهود آنها (فلام هولدز و همکاران3،2002). با رشد اقتصاد دانش محور، بطور قابل ملاحظهای شاهد این موضوع هستیم که داراییهای نامشهود4 شرکتها در مقایسه با سایر داراییهای مشهود، عامل مهمی در حفظ و تحقق مزیت رقابتی پایدار آنها میباشند.(تایلز و دیگران،2002)5
گلدفینگر6(1994)، اقتصاد دانش محور را از سه بعد بررسی میکند :
بعد اول : تقاضایی برای مصنوعات نامشهود وجود دارد. (خدمات)
بعد دوم : داراییهای نامشهود بر عوامل تولید مسلط میشوند یعنی بیشتر عوامل تولید، از داراییهای نامشهود هستند و به عبارت دیگر داراییهای نامشهود در بین عوامل تولید، نقش بارزتر و بیشتری ایفا میکنند.
بعد سوم : قوانین جدیدی برای سازمان تجاری، رقابت و ارزشگذاری ظهور میکند.
در نتیجه محیط کسب و کار بطور شگفتانگیزی تغییر میکند. در کسب و کارها و اقتصاد قرن 21، بر روی اطلاعات، فناوری اطلاعات، تجارت الکترونیک، نرمافزارها و مارکها و حق اختراعها1، تحقیقات، نوآوریها و ... سرمایهگذاری میشود که همگی جزیی از داراییهای نامشهود و سرمایههای فکری و دانشی هستند تا جزو داراییهای مشهود(سیتارامانو دیگران، 2002)2.
در پارادایم صنعتی قدیم، شرکتها تحت اصول اقتصاد کمیابی عمل میکردند. اقتصاد کمیابی بدین معناست که منابع و داراییهای تحت سلطه و کنترل شرکتها، محدود و کمیاب هستند و استفاده بیشتر از آنها، از ارزش آنها میکاهد ولی در عصر اقتصاد اطلاعاتی و دانش محور، این اصول صدق نمیکند. شرکتها در اقتصاد دانش محور تحت اصول اقتصاد فراوانی عمل میکنند اقتصاد فراوانی بدین معناست که منابع و داراییهای در اختیار شرکت به میزان فراوانی وجود دارد. این نوع داراییها از نوع نامشهود هستند و بیشتر در افرادی قرار دارند که ما به آنها دسترسی داریم مثالی از موضوع فراوانی این نوع داراییها در اقتصاد دانش محور، فراوانی اطلاعات در اینترنت است(سالیوان و دیگران،2000)3 بطور خلاصه در اقتصاد دانش محور، مهمترین داراییها و عوامل تولید شرکتها، نامشهود هستند که استفاده از آنها نه تنها از ارزش آنها نمیکاهد بلکه به ارزش آنها میافزاید. این نوع داراییهای نامشهود شامل دانش، سرمایه فکری و ... هستند ولی در اقتصاد صنعتی مهمترین عوامل تولید، داراییهای مشهود و فیزیکی هستند که استفاده از آنها، از ارزش آنها میکاهد و این داراییها شامل زمین، ماشینآلات، سرمایههای پولی و غیره است.
سرمایه فکری
سرمایه فکری
کندریک1(1990) که یکی از مشهورترین اقتصاددانان مطرح آمریکا است میگوید که در سال 1929، نسبت سرمایههای تجاری نامشهود به سرمایههای تجاری مشهود 30 به 70 بوده است ولی در سال 1990 این نسبت به میزان 63 به 37 رسیده است و همچنین لئو2 مطرح میسازد که فقط در حدود 10 تا 15 درصد کل ارزش بازاری شرکتها از داراییهای مشهود و فیزیکی است و داراییهای نامشهود در حدود 85 درصد کل ارزش بازاری شرکتها را تشکیل میدهند که هنوز هیچ کاری در مورد اندازهگیری آنها صورت نگرفته است (سیثارامن و همکاران3، 2002). همچنین یکسری مطالعات انجام شده در سال 1999 در زمینه ترکیب داراییهای هزاران شرکت غیرمالی در طی سالهای 1978 تا 1998 نشان داد که رابطه بین داراییهای نامشهود و مشهود بطور قابل ملاحظهای تغییر کرده است در سال 1978، نسبت داراییهای مشهود و نامشهود 80 به 20 بوده ولی در سال 1998، این نسبت تقریباً به 20 به 80 رسیده است. این تغییر قابل ملاحظه باعث ایجاد یکسری روشهایی برای محاسبه ثروت شرکتهایی شده است که مهمترین داراییهای آنها، داراییهای نامشهود بویژه فکری و دانشی بوده است (سالیوان و دیگران،2002).
در طی دهه گذشته، شرکتها اهمیت مدیریت داراییهای نامشهود خود را درک کردهاند و توسعه مارکها، روابط سهامداران، شهرت و فرهنگ سازمانها را به عنوان مهمترین منابع مزیت پایدار تجاری خود در نظر گرفتهاند. در این اقتصاد، توانایی خلق و استفاده از ارزش این داراییهای نامشهود، یک شایستگی اصلی را برای سازمانها بوجود میآورد(کنان و دیگران، 2004)4. امروزه سازمانها نیاز دارند تا بتوانند داراییهای خود را از نو و دوباره طبقهبندی کنند و باید این موضوع را درک کنند که چگونه این داراییها میتوانند اهداف استراتژیک آنها را حمایت کنند و سهم آنها را به ارزش سازمان بصورت کمی درآورند و بتوانند این داراییهای خود را با داراییهای رقبای خود، مقایسه کنند. برای این منظور بایستی ابتدا طبقهبندی جدیدی از داراییهای سازمانی را در این عصر ارائه کنیم (تایلز و دیگران، 2002).
1 Drucker
2 Intellectual capital
3 Flamholtz et al
4 Intangible assets
5 Tayles et al
6 Goldfinger
1 Patents
2 Seetharaman et al, 2002
3 Sullivan et al, 2000
1 Kendrick
2 Lev
3 Seetharaman et al
4 Kannan et al, 2004
فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 125 صفحه
پیشینه و خاستگاه سرمایه فکری
سازمانها دارای سه نوع سرمایه مالی، فیزیکی و فکری هستند. سرمایه مالی، خالص داراییها یا حقوق صاحبان سرمایه تلقی میشود. از سویی، سرمایه فیزیکی بهمعنای ظرفیت تولیدی یا ارائه خدمات سازمان است و اما سرمایه فکری، زاده عرصه علم و دانش است. اگرچه جان کنت (اقتصاددان) نخستین کسی بود که در سال 1969 از عبارت سرمایه فکری استفاده کرد (Bontis, 1998)، اما این عبارت در دهه 1990 توسط استوارت (1997) در مجله فورچون مورد استفاده قرار گرفت. استوارت در یک تعریف بسیار گسترده، سرمایه فکری را بهعنوان مجموعهای از دانش، اطلاعات، اموال فکری و تجربه هر فرد در یک سازمان میداند که برای ایجاد ثروت و مزیت رقابتی مورد استفاده قرار میدهد (Stewart, 1997). در عملیاتی کردن مفهوم سرمایه فکری، ناهاپیت و گوشال (1998) سرمایه انسانی و ساختاری سازمانها را مورد شناسایی قرار میدهند که از طریق دانش، مهارتها و قابلیت ها، پتانسیلی را برای توسعه سازمانها فراهم میکنند. مروری بر ادبیات نشان میدهد که سرمایه فکری وجود دارد و موفقیت و مزیت رقابتی سازمانها را ارتقاء میدهد و به موفقیت مالی آنها کمک میکند Roslender and Fincham, 2001)).
بیشتر ادبیات اولیه در حوزه سرمایه فکری که میتوان آن را بهعنوان گروه اول نام برد، به افزایش آگاهی و ترغیب مدیران به ارزش سرمایه فکری برای شرکتها مرتبط میشود (Petty and Guthrie, 2000). همچنین، در این ادبیات تمرکز زیادی بر مباحث مربوط به سنجش با تاکید بر تسهیل گزارشدهی خارجی بودهاست (Bontis, 2001) که بهعنوان گروه دوم تحقیقات میباشد. در زمینه حسابداری و گزارشدهی سرمایه فکری توافق کمی وجود دارد (Petty and Guthrie, 2000). یکی از دلایل آن، این است که توجه زیادی به توسعه یک تئوری منسجم نشدهاست (Berends et al., 2001). در زمان حاضر، برای توسعه تئوریهای منسجم به ویژه در حوزه حسابداری تلاشهایی از سوی محققین انجام شدهاست (Andriessen, 2001). تاکید بر توسعه تئوری بهعنوان مبنایی برای عملیاتی کردن، بهعنوان گروه سوم تحقیقات در زمینه سرمایه فکری میباشد.
مکاتب کلاسیک و نئوکلاسیک بیشتر به محیط داخلی سازمان توجه داشته و بر افزایش کارائی کارکنان و بهرهوری سازمان از طریق بهکارگیری یک مجموعه اصول علمی که جهانشمول هستند، تاکید دارد. اما با گذشت زمان و افزایش پویایی و پیچیدگیهای محیطی و نیاز سازمانها به انطباق با شرایط محیطی، زمینه ارائه نظریه سیستمها فراهم شد. نظریه سیستمها، سازمان را بهعنوان یک کل[1] میداند که از اجزاء مختلفی تشکیل شده و برای تحقق هدف، با همدیگر و همچنین با محیط خود در تعامل میباشند. تعامل با محیط موجب انطباق سریع تر سازمان با شرایط محیطی میشود.
همانطور که بیان شد، مکاتب کلاسیک و نئوکلاسیک بیشتر به دنبال ارائه اصول جهانشمول برای مدیریت سازمانها بودند. بنابراین، توجه زیادی به بافت فرهنگی و ارزشها و نگرشهای کارکنان نداشتند. در نظریه اقتضائی[2]، تفاوتهای بین کارکنان و شرایط فرهنگی مورد توجه بیشتری قرار میگیرد.
نظریه اقتضائی مانند نظریه سیستمها بر ارتباط سازمان با محیط تاکید دارد. نظریهپردازان مدیریت اقتضائی، روش اصول گرایی (یعنی اصول مدیریت در تمام جهان یکسان است) را نفی میکنند و معتقدند آنچه مدیر در اجرا انجام میدهد تابع شرایط است، یعنی مدیران وظیفه دارند برای هر موقعیت خاص یک تکنیک و روش مشخصی که به اثبات رسیدهاست انتخاب کنند (نه آن که هر تصمیمی که مایل بودند اتخاذ نمایند). بنابر این در این نظریه، مطلوب بودن شیوههای مدیریت بستگی به موقعیت دارد و شیوهای که در یک موقعیت مطلوب است ممکن است در موقعیت دیگری نامطلوب باشد.
مکتب دیگری که در اینجا مورد بررسی قرار میگیرد، مکتب سازمانی تفکر میباشد که استفاده از ساختارها و شبکههای سازمانی را در تسهیم دانش مورد بررسی قرار میدهد (Earl, 2001). بر طبق این مکتب، گروهی از افراد با منافع، مسائل و یا تجربیات مشترک، جوامع دانشی را شکل میدهند. این جوامع با هدف کسب و کار طراحی و حفظ میشوند و میتوانند درون سازمانی و یا بین سازمانی باشند. برخی از رویکردها به مدیریت دانش که متعلق به مکتب سازمانی تفکر هستند عبارتند از مدیریت دانش مشترک و فرآیند جامعه پذیری، بیرونی سازی، ترکیب و درونی سازی (SECI)[3]. مدیریت دانش که در دهه آخر قرن بیستم ظهور پیدا کرد، با جدیدترین مکتب تفکر که نظریه سرمایه فکری نامیده میشود، پیوستگی و نزدیکی قابل توجهی دارد. (Rose, 1988).
2-1-4 شکل گیری جنبش سرمایه فکری
قبل از تغییر اقتصاد به سمت یک اقتصاد دانش بنیان، منابع اصلی ایجاد ارزش اقتصادی داراییهای ملموس[4] مانند زمین، کارخانه، ماشین آلات و تجهیزات و مواد خام تولید بودند. در اقتصاد دانش بنیان، منبع ایجاد ارزش داراییهای ناملموس[5] میباشد. سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه، توسعه برند سازمانی و توسعه ظرفیت نیروی کار، رشد بیشتری نسبت به سرمایهگذاری در داراییهای ملموس در تمام کشورها دارد (Ferrier, 2001).
بهطورکلی، اولین موجی که در زمینه تحقیقات مربوط به سرمایههای فکری ایجاد شد، به اوایل دهه 1990 باز میگردد (استاله و بونفور، 2008). بیشتر این کارها به شیوههای مدلسازی، اندازهگیری و گزارشدهی سرمایههای فکری مربوط میشدند. اهمیت این تحقیقات اولیه از دو جنبه حائز اهمیت است. اول این که اهمیت سرمایههای فکری و نقش آنها در ایجاد ارزش در سازمانها به شیوه مناسبی تشریح گردید و دوم، به تدریج ادبیات مشترکی در این زمینه میان محققین ایجاد گردید (استاله و بونفور، 2008).
اولین جرقههای پدیداری مفهوم سرمایه فکری به سالهای پایانی دهه1990 برمی گردد.«لیف ادوینسون» که بهعنوان مدیر ارشد دانش(CKO) در شرکت سوئدی اسکاندیا مشغول به کار شده بود، پیشرو عنوان سرمایه فکری شد و نشان داد که چگونه میتوان داراییهایی همچون سرمایه فکری، نوآوریها و رضایت مشتری را در ترازنامه شرکتها وارد کرد. در سال 1997، او در کتابی که بهطور مشترک با میشائیل مالون به چاپ رساند به تعریف و تشریح سرمایه فکری پرداخت. در همین سال توماس استوارت کتاب «سرمایه فکری: ثروت جدید سازمان» را منتشر کرد که در آن ظهور عصر اقتصاد دانش را به روشنی به جهان کسب و کار نوید داده بود. پیتر دراکر نیز بیان میکند که دیگر دانش مهمترین راهحل است. جهان دیگر جهان مواد اولیه، نیروی کار یا انرژی نیست. جهان دانش است (به نقل از کارپ، 2003).
کاتاسوس و شامیناد (به نقل از کارپ، 2003) با تاکید بر اینکه اهمیت شرایط جدید ایجاد شده در جامعه دانشی کنونی انکار ناشدنی است، مفهوم سرمایههای فکری را از بسیاری جهات مفهوم جدیدی نمیدانند. آنها معتقدند هنوز برخی از صاحبنظران مدیریت، IC را مانند برخی از خلاصههای سه حرفی که در چند دهه گذشته پدید آمده و به تدریج از دور خارج شدهاند (مانند TQM، JIT ، BPR) مفهومی وابسته به مد میدانند.
آنها خواستگاه بحثهای مربوط به سرمایههای فکری را نیمه اول قرن نوزدهم میلادی میدانند. زمانی که عصر صنعتی در حال گذار به عصر دانشی بود. به این ترتیب دانش و سرمایههای فکری به تدریج به منبع بسیار مهم تولید ثروت و قابلیتهای رقابتپذیری تبدیل شدند. سرمایههای فکری بهعنوان مزیت سازمانی سازمانهای دانشمحورتعریف میشود.
کاتاسوس و شامیناد به چالشهای اصلی در مدیریت سرمایههای فکری پرداختهاند: در درجه اول، مرزهای سازمانهای دانشمحور در حال گسترش و کمرنگ شدن است. این مساله به دلیل توسعه ارتباطات رخ میدهد و نتیجه آن، دشواری مدیریت سرمایههای فکری به دلیل خاصیت جابهجایی آنها و افزایش ابهام در تشخیص دقیق مصادیق و ابعاد این سرمایهها میباشد. یکی از نتایج متضاد ایجاد شده میان مفاهیم قدیمی (مواردی همچون تاریخ، هزینه، رخدادهای مدیریتی، عملیات و صنعت) و مفاهیم جدید (مواردی چون آینده، ارزش، فرآیند، راهبرد و خدمات) مبحث سرمایههای فکری بود.
کاتاسوس و شامیناد، تولد ادبیات مربوط به سرمایههای ذهنی را به اواسط دهه 1990 مربوط میدانند. تولد مفهوم سرمایههای ذهنی، علاوه بر مطالعاتی که در دهه 1990 انجام گردید، مدیون مطالعاتی است که در سازمان همکاریها و توسعه اقتصادی انجام گرفته است (به نقل از کارپ، 2003).
در اوایل معرفی سرمایههای فکری، تصویر رایجی که بهعنوان استعاره جهت معرفی این مفهوم استفاده میشده، عبارت بودهاست از یک درخت سیب به همراه میوههای قرمز یا سبز. علاوه بر اینکه سیب با مفهوم دانش در فرهنگ اروپایی گره خورده است، ریشههای درخت نیز بهعنوان عوامل نامشهود (استعاره از سرمایههای فکری) در ایجاد میوههای درخت به شمار میروند. مطالعات انجام شده در این حوزه، به تدریج یکی از مشخصههای اصلی سرمایههای فکری را مشخص کرد: ناملموس و نامشهود بودن (کارپ، 2003).
[1] . Whole
[2]. Contingency Theory
[3]. Socialization, Externalization, Combination and Internalization
[4] . Tangible assets
[5] . Intangible assets
فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 40 صفحه
منابع کامل
سرمایه فکری
نظریه های مربوط به سرمایه فکری
«دراکر»[1] (1993) اندیشمند معروف مدیریت می گوید ما در حال وارد شدن به یک جامعه دانشی هستیم که در آن منابع اقتصاد اصلی، دیگر سرمایه بیشتر، منابع طبیعی و نیروی کار بیشتر و ... نیست. قرن 21، قرن اقتصاد دانش است. که قبل از آن اقتصاد صنعتی حاکم بوده است. در این اقتصاد، استفاده از دانش به عنوان عامل تولید، نقش کمی داشته است در صورتی که در اقتصاد دانشی، دانش یا سرمایه فکری به عنوان یک عامل تولید ثروت در مقایسه با سایر دارایی های مشهود فیزیکی،ارجعیت بیشتری پیدا می- کند. در این اقتصاد دارایی های فکری به خصوص سرمایه های انسانی جز مهمترین دارایی های سازمان محسوب می شود و موفقیت بالقوه سازمان ها ریشه در قابلیت های فکری آنها دارد تا دارایی های مشهود.
دارایی های نامشهود شرکتها عامل مهمی در حفظ و تحقیق مزیت رقابتی پایدار آنها می شوند در مقایسه با سایر دارایی های مشهود، محیط کسب و کار آنها را به طور شگفت انگیزی تغییر می دهد. در قرن 21 برروی اطلاعات، فناوری اطلاعات، تجارت الکترونیک ، نرم افزارها، مارک ها، حق الاختراع، تحقیقات و نوآوری ها و www و ... سرمایه گذاری می شود که همگی جز دارایی های نامشهود و سرمایه فکری دانش هستند تا جز دارایی های مشهود (سالیوان، 2000، 91)[2].
در پارادایم صنعتی قدیم شرکت ها تحت اصول اقتصاد کمیابی عمل می کردند ولی امروزه این اصول صدق نمی کند. و شرکت ها در اقتصاد دانش تحت اصول اقتصاد فراوانی عمل می کنند. که این اقتصاد منابع و دارایی ها را به میزان فراوان در اختیار شرکت ها قرار می دهد که این نوع دارایی ها از نوع نامشهود است مثل فراوانی اطلاعات در اینترنت است ( همان منبع، 92) .
در اقتصاد دانش مهمترین دارایی ، نامشهود هستند که استفاده از آنها از ارزش آنها کم نمی کند و حتی به ارزش آنها می افزاید . مثل دانش و سرمایه فکری و ... هستند. در صورتی که دارایی هایی مثل زمین، ماشین آلات و سرمایه پولی و... هستند که استفاده از آنها از ارزش آنها می کاهد.
امروزه سازمان ها نیاز دارند تا بتوانند دارایی های خود را از نو طبقه بندی کنند و باید آنها اهداف استراتژیک آنها را حمایت کنند و سهم آن ها را از ارزش سازمان به صورت کمی در آورند تا بتوانند این دارایی ها را با دارایی های رقبای خود بررسی کنند.
در عصر حاضر این دارایی های نامشهود دارای ارزش هستند، چون وقتی شرکت ها (کسب و کارها) فروخته می شود و بخشی از ارزش آنها به صورت سرقفلی نامگذاری و برچسب می خورد.
که بر طبق تفکر «هوریب» سرقفلی، تفاوت بین ارزش واقعی (بازاری) شرکت و ارزش دفتری آن است (بنیتس،2000، 101)[3].
در این زمینه شرکتها نه تنها نیاز دارند دارایی های نامشهود خود را شناسایی، اندازه گیری و مدیریت کنند بلکه باید همواره سعی کنند تا این دارایی های نامشهود را به طور مستمر ارتقاء و بهبود بخشند. سازمان هایی که نتوانند دارایی های دانشی خود را به طور مستمر ارتقا دهند بقاء خود را با خطر از دست دادن و فنای خود، مبادله خواهند کرد( همان منبع، 102).
تعاریف مختلف سرمایه فکری
در رابطه با سرمایه فکری تعاریف مختلفی ارائه شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد:
1- کلین و دیگران در سال 1994 سرمایه فکری یک ماده فکری است که جمع آوری و شکل بندی شده و برای تولید یک دارایی با ارزش تر مورد استفاده قرار می گیرد (کلین و دیگران،1994،)[4].
2- بنتیس (1996) و (1999) که سرمایه فکری به عنوان منبع جدیدی برای سازمان، جهت رقابت و موفقیت در بازار به شمار می آید. در تعریفی دیگر وی معتقد است که سرمایه فکری تلاش برای استفاده مؤثر از دانش در مقابل اطلاعات می باشد (بنیتس،2000، 101).
3- روس و روس (1997) که سرمایه فکری مجموع دارایی های پنهان شرکت مانند نمادهای تجاری، حق اختراع و ... می باشد که در برگیرنده کلیه دارایی هایی است که در صورت های مالی منعکس نمی گردد. سرمایه فکری به عنوان مهمترین منبع ایجاد مزیت رقابتی شرکت به حساب می آید (روس و همکارانش، 1997، 426-413).
4- استیوارت در سال 1997 سرمایه فکری را بدین گونه تعریف کرده است که شامل دانش، اطلاعات، دارایی فکری و تجربه می باشد که به عنوان ذهن برتر با دانش کلیدی تلقی می گردد(استیوارت،1997).
5- ادوینسون و مالون نیز در سال 1997سرمایه فکری به تفاوت بین ارزش بازار و ارزش دفتری شرکت اشاره دارد تعریف کرده اند(ادوینسون و مالون،1997).
6- سیتارامان و دیگران در سال 2002 سرمایه فکری تفاوت بین ارزش بازاری یک سازمان و هزینه جایگزینی دارایی های آن است) سیتارامان و دیگران،2002 ،148-128)[5].
7- پابلوس در سال 2004 بیان نمود سرمایه فکری شامل تمامی منابع دانش محوری است که برای سازمان ارزش تولید می کنند ولی در صورت های مالی وارد نمی شوند (پابلوس،2004 ،647-629)[6].
8- استوارت اعتقاد دارد، سرمایه فکری مجموعهای از دانش، اطلاعات، داراییهای فکری (Intellectual Property)، تجربه، رقابت و یادگیری سازمانی است که میتواند برای ایجاد ثروت به کار گرفته شود. در واقع سرمایه فکری تمامی کارکنان، دانش سازمانی و تواناییهای آن را برای ایجاد ارزش افزوده در بر میگیرد و باعث منافع رقابتی مستمر میشود (قلیچ لی و مشبکی، 1385)
9- سرمایه فکری دارایی است که توانایی سازمان را برای ایجاد ثروت اندازهگیری میکند. این دارایی ماهیت عینی و فیزیکی ندارد و یک دارایی نامشهود است که از طریق به کارگیری داراییهای مرتبط با منابع انسانی، عملکرد سازمانی و روابط خارج از سازمان به دست آمده است. همه این ویژگی ها باعث ایجاد ارزش به دست آمده به دلیل اینکه یک پدیده کاملاً داخلی است، قابلیت خرید و فروش ندارد (راس و بارونس ،2005) [7]
[1]. Drucker,1993
[2]. Sullivan,2000
[3]. Bontis,2000,101
[4]. Klein,1994
[5]. Seetharaman,2002,128-148
[6]. Pablos, Patricia Ordonez de. 2004,629-647
[7]. Rose and Barrons, 2005
فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 48 صفحه
ساختار مالکیت و سرمایه فکری
ساختار مالکیت
یکی از مقولات مهم در نظام راهبری شرکت، آگاهی از ساختار مالکیت و درجهبندی آن در مقیاسهای استاندارد میباشد تا با استفاده از آن بتوان استراتژیهای لازم در استقرار نظام راهبری شرکت را تدوین نمود. منظور از ساختار مالکیت شرکتها، ترکیب مالکان سهام است. بدین معنی که انواع مختلف مالکان سهام (سهامداران نهادی و سهامداران شخصی) میتوانند ساختارهای مالکیت متفاوتی ایجاد کنند که نحوه تأثیرگذاری هر یک از این ساختارهای مالکیت بر سیاستهای مالی و ساختار سرمایه، ممکن است متفاوت باشد.ترکیب ساختار مالکیت شرکتها و نحوه تقسیمبندی مالکیت شرکتها بین سهامداران جزء و سهامداران کلی و یا تقسیمبندی مالکان شرکت بین گروههای مختلف حقیقی و نهادی در قالب گروههای مختلف، مانند دولت، بانکها، مؤسسات مالی و سرمایهگذاری و شرکتهای دیگر تأثیرات نظارتی و کنترلی متفاوتی بر روی عملکرد شرکت دارد. بخشی از ساختار مالکیت در اختیار سهامداران جزء و اشخاص حقیقی قرار دارد، این گروه برای نظارت بر عملکرد مدیران شرکت عمدتاً به اطلاعات در دسترس مردم همانند، صورتهای مالی منتشرشده اتکا میکنند، این در حالی است که بخش دیگری از مالکیت شرکتها در اختیار سهامداران نهادی حرفهای قرار دارد که بر خلاف گروه سهامداران اول، اطلاعات داخلی با ارزش درباره چشم اندازهای آتی و راهبردهای تجاری شرکت را از طریق ارتباط مستقیم با مدیران شرکت به دست میآورند (استا،1390).
انواع ساختار مالکیت
ساختار مالکیت شرکتها بر اساس میزان کنترل و نفوذ مالکان بر سیاستهای اتخاذی شرکت همچنین میزان نفوذ مالکان و سهامداران بر عملکرد مدیریت به انواع مختلف تقسیم میشود:
ساختار مالکیت مستقیم۱
زمانیکه در ترکیب ساختار مالکیت شرکت هیچگونه سهامدار عمده (فردی یا نهادی) وجود نداشته باشد و کنترل شرکت در اختیار و تملک سهامداران جزء (کمتر از ۵ درصد) باشد، در نتیجه سیاستهای شرکت تحت تأثیر و نفوذ گروه خاصی از سهامداران (سهامداران عمده) قرار نداشته و عملکرد شرکت تحت نظارت و کنترل تمامی سهامداران میباشد این نوع ترکیب مالکیت را ساختار مالکیت مستقیم میگویند. در این نوع از ساختار مالکیت سهامداران به میزان مالکیت جزئی خود بر شرکت اعمال نفوذ میکنند و هیچ یک از سهامداران و مالکان شرکت به تنهایی توان اعمال نفوذ بر مدیریت و تصمیمات اتخاذی آنان را ندارد (بابایی زکلیلی و دیگران، ۱۳۸۸).
2-2-1-2 ساختار مالکیت پیچیده (ترکیبی)٢
زمانیکه در ساختار مالکیت شرکت یک یا چند سهامدار عمده (مالک بیش از ۲۰درصد سهام) وجود داشته باشد به طوری که این سهامداران عمده بتوانند بر روی سیاستهای مالی شرکت و تصمیمات مدیریت اعمال نفوذ و تأثیری بااهمیت داشته باشند ساختار مالکیت را ساختار مالکیت پیچیده مینامیم. این نوع ساختار مالکیت ترکیبی از سهامداران جزء و عمده بوده که هر گروه از سهامداران در راستای دستیابی به اهداف مورد نظر سیاستهای شرکت را تحت تأثیر قرار میدهند (لمون و لینز،2003).
2-2-1-2-1 ساختار مالکیت غیر هرمی٣
در این نوع ساختار مالکیت وجود یک یا چند مالک عمده، (مالک بیش از ۲۰ درصد از کل سهام شرکت) در ساختار مالکیت شرکت باعث میشود که اعمال نفوذ مالکیتی سایر سهامداران (سهامداران جزء) اثر ضعیفتری روی سیاستهای شرکت و تصمیمات مدیریت داشته باشد؛ به عبارت دیگر اعمال نفوذ سهامدار عمده بر شرکت، حق رأی سایر مالکان شرکت را بر روی سیاستهای شرکت و تصمیمات مدیریت را کمرنگتر میسازد (چنگ و زو،2012).
2-2-1-2-2 ساختار مالکیت هرمی٤
بنابر هدف اولیه و اساسی شرکتها که حداکثر نمودن منافع سهامداران شرکت و در نهایت افزایش شرکت در بازار مبادلات سرمایه است برخی از شرکتهای بزرگ مبادرت به استفاده از فعالیتهای انحصارطلبانهای٥ میکنند. این نحوه عملکرد به شرکت قدرت انحصار در بازار را میدهد که باعث به وجود آمدن موانعی بر سر راه رقیبان شده و منجر به یکهتازی شرکت انحصاری میشود. شرکتهای انحصاری دارای قدرت لازم برای اعمال فشار بر دولت (با استفاده از مفاهیمی همچون ایجاد اشتغال، خودکفایی و استفاده از منابع داخلی و...) جهت دستیابی به حمایت دولت از تولید انحصاری میباشد. حمایت دولت از طریق اعمال تعرفههای سنگین گمرکی و مالیات بازرگانی زیاد بر روی کالاهای مشابه خارجی انجام میشود که خود این موضوع نیز باعث بالاتر رفتن قدرت انحصاری شرکت میشود. شرکتهای بزرگ دارای قدرت انحصاری در بازار با استفاده از فعالیتهای انحصارطلبانه و در جهت رسیدن به اهداف خود نظیر افزایش منافع و حفظ منافع ناشی از قدرت انحصار و کسب منافع دو طرفه (منافع ناشی از عملکرد شرکت اصلی و منافع حاصل از شرکت فرعی) اقدام به تأسیس شرکت سهامی (عام و یا خاص) کوچک و فرعی مینمایند. سهامدار اصلی این شرکت جدید (شرکت فرعی)، شرکت اصلی و اولیه است؛ به عبارت دیگر شرکتهای بزرگ باهدف منافع در بازار انحصاری، اقدام به ایجاد یک شرکت ثانویه میکنند، سپس با واگذار کردن درصدی از سهام شرکت فرعی به سایر سهامداران، خود به عنوان سهامدار اصلی در ساختار مالکیت شرکت فرعی باقی می مانند و این باعث پدیدار شدن یک ساختار مالکیت هرمی میشود (صالح،2009).
۱ Direct Ownership Structure
٢ Complex Ownership Structure
٣ Non-Pyramid Structure
٤ Pyramid Structure
٥ Rent-Seeking