فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 89 صفحه
رضایت شغلی و تعهد سازمانی
رضایت شغلی
تعریف رضایت شغلی
رضایت شغلی مجموعه ای از احساسات و باورهاست که افراد در مورد مشاغل کنونی خود دارند.
رضایت شغلی یکی از عوامل مهم در موفقیت شغلی است؛ عاملی که موجب افزایش کارایی و نیز احساس رضایت فردی می گردد(شفیع آبادی، 1376،ص123)
رضایت شغلی یعنی دوست داشتن شرایط ولوازم یک شغل،شرایطی که درآن کارانجام می گیرد و پاداشی که برای آن دریافت می شود. ( بروس ای. شرتزر، 1369،ص 209)
با توجه به مطالب مزبور، می توان گفت: رضایت شغلی یعنی احساس خرسندی و خشنودی که فرد از کار خود می کند و لذتی که از آن می برد و در پی آن، به شغل خوددل گرمی و وابستگی پیدامی کند. رضایت شغلی حالتی مطبوع، عاطفی و مثبت حاصل از ارزیابی شغل یا تجارب شغلی است؛ مفهومی دارای ابعاد، جنبه ها و عوامل گوناگون که باید مجموعه آن ها را در نظر گرفت. از جمله این عوامل، می توان به صفات کارگر و کارمند، نوع کار، محیط کار و روابط انسانی کار اشاره نمود.( وودمن و هل ریجل[1]،1996)
ازنظر رابینز[2] (1991) رضایت شغلی، به نگرش کلی فرد در باره شغلش اطلاق می شود. بدیهی است که این تعریف بسیار کلی است ولی تعریف مزبور در بطن مفهوم این واژه قرار دارد. لازم به یاد آوری است که شغل فرد چیزی بیش از کارهای مشخص شده او است. شغل فرد ایجاب می کندکه او با همکاران و سرپرستان رابطه متقابل داشته باشد، مقررات و سیاست های سازمان را رعایت و اجرا نماید. این بدان معنی است که ارزیابی فرد درباره کارش و ابراز رضایت یا نارضایتی از آن کار، یک نتیجه کلی از مجموعه ای از ارکان متفاوتی است که در مجموع شغل وی را تشکیل می دهند (پارساییان و اعرابی،1378).
فیشر و هانا[3](1939)رضایت شغلی را عاملی درونی می دانند و آن را نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط اشتغال می انگارند؛ یعنی اگر شغل مورد نظر، لذت مطلوب را برای فرد تأمین کند، او از شغلش راضی است. در مقابل، چنانچه شغل موردنظررضایتولذت مطلوب رابه فردندهد،دراین حالت،اوازکارخودمذمّت می نماید و درصدد تغییر آن برمی آید.(عبدالله شفیع آبادی،1376،ص98)
به نظر هاپاک (1935)، رضایت شغلی مفهومی پیچیده و چندبعدی است و با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد.تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمی شود، بلکه ترکیب معیّنی از مجموعه عوامل گوناگون سبب می گردد که شاغل در لحظه معیّنی از زمان، از شغلش احساس رضایت کند و به خود بگوید که از شغلش راضی است وازآن لذت می برد. (خدیجه سفیری،1377،ص76)
گینز برگ و همکارانش (1951) به دو نوع رضایت شغلی اشاره می کنند:
(1) رضایت درونی که از دو منبع حاصل می گردد :
الف) احساس لذتی که انسان صرفا از اشتغال به کار و فعالیت عایدش می شود.
ب) لذتی که بر اثر مشاهده پیشرفت و یا انجام برخی مسئولیت های اجتماعی و به ظهور رساندن توانایی ها و رغبت های فردی به انسان دست می دهد.
(2) رضایت بیرونی که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هر لحظه در حال تغییر و تحول است.
از عوامل رضایت بیرونی: شرایط محیط کار، میزان دستمزد و پاداش، نوع کار و روابط موجود بین کارگر و کار فرما را می توان نام برد. عوامل درونی ( خصوصیات و حالات فردی ) در مقایسه با عوامل بیرونی که شرایط کار و اشتغال را در بر می گیرد و از ثبات بیشتری برخوردارند. لذا رضایت درونی پایدارتر از رضایت بیرونی است و رضایت کلی، نتیجه تعامل بین دو رضایت درونی و بیرونی است(شفیع آبادی ،1376 ص 99).
اسمیت، کندال وهیولین[4] می گویند: پنچ بعد شغلی معرف خصوصیات برجسته شغلی است که ذیلا به اختصار به معرفی آن ها می پردازیم(حسین زاده،صائمیان1381)
رضایت از کار(satisfaction of work): یعنی قلمرو وظایفی که دبیران انجام می دهند جالب باشد و فرصت هایی برای آموزش و یادگیری آنان فراهم سازد.رضایت از مافوق(boss satisfaction of): یعنی توانایی های فنی و مدیریتی مدیران و ملاحظاتی که آنان برای علایق کارکنان از خود نشان می دهند.رضایت از همکاران( workers satisfaction of) : یعنی میزان دوستی، صلاحیت فنی و حمایتی که همکاران از خود نشان می دهند، رضایت از همکارانفمنعبث از نحوه ارتباطات آن ها است.رضایت از ترفیع( promotion satisfaction of) یعنی دسترسی به فرصت های واقعی برای پیشرفت در کنان است.رضایت از حقوق( salary satisfaction of) یعنی میزان حقوق دریافتی، برابری ادراکی در مورد حقوق، و روش های پرداختی.فردریک هرزبرگ ، رضایت شغلی را دارای دو بعد دانسته اند. یک گروه عوامل و شرایطی که فقدان آنها موجب عدم رضایت میگردد ولی تأمین آنها باعث ایجاد انگیزه شدید و قوی نمیشود بلکه فقط از بروز عدم رضایت جلوگیری میکند که آنها را عوامل بهداشتی یا عوامل بقاء مینامند . نبود این عوامل ممکن است چنان کارمندان را دچار عدم رضایت سازد که سازمان را ترک کرده و موجودیت آن را به مخاطره اندازند. هرزبرگ این عوامل را برای تأمین و حفظ بهداشت و سلامت سازمان لازم دانسته است. دسته دوم عوامل مؤثر در ایجاد انگیزه هستند که وجود آنها موجب انگیزش و رضایت افراد ولی فقدان آنها تنها عدم رضایت ضعیفی را تولید میکند(پارسائیان و اعرابی،1378)
ویکتور وروم [5] رضایت شغلی را واکنش کارکنان در برابر نقشی که در برابر کارشان ایفا می کنند می دانند.( امین بیدختی، صالح پور1386)
اسپکتور[6] معتقد است که رضایت شغلی نگرشی است که چگونگی احساس مردم را نسبت به مشاغلشان به طور کلی و یا نسبت به حیطه هایی مختلف آن نشان می دهند.( امین بیدختی، صالح پور1386)
از تعاریف ارائه شده درباره رضایت شغلی چنین بر می آید که این مفهوم بیانگر احساسات و نگرشهای مثبتی است که شخص نسبت به شغلش دارد. وقتی گفته می شود که کسی از رضایت شغلی سطح بالایی برخوردار است؛یعنی به طور کلی ،شغلش را دوست دارد،برای آن ارزش زیادی قایل است و به گونه ای مثبت به آن می نگرد و در یک کلام، از احساس خوب و مطلوبی نسبت به آن برخوردار است.( عبدالله شفیع آبادی،1370)
[1]-Don Hellriegel & w.woodman
[2]-Stephen p.Robbins
[3]-Fisher and Hannah
[4]- Smith & Kendall & Hhllin
[5]-woroum
[6]-spector
با وقوع رکود اقتصادی در دهه های ۵۰ و ۶۰، بحث رضایت شغلی در سازمان ها مطرح شد. این زمانی بود که بیشتر کارمندان و کارگران با توجه به کسادی و رکود اقتصادی، از شغل خود ناراضی بودند. این مسئله توجه بیشتر مدیران و سازمان ها را به بحث رضایت شغلی جلب کرد.
رضایت شغلی یکی از مهمترین و شایع ترین موضوعات در ادبیات تحقیقات و مطالعات رفتار سازمانی است (اسپکتر، 1997).
به طوری که حتی در نظریات کلاسیکها ما توجه به آن را میبینیم، اگرچه آنها پول و انگیزههای مادی را عامل رضایت از شغل دانستهاند و به نیازهای سطوح پائین توجه کردهاند، ولی به مرور زمان نظریات رضایت شغلی پیشرفت کرده و در نظریات نئوکلاسیکها روابط انسانی جایگزین آن شده است ، تا امروز که بحث نیازهای سطوح بالا و نیازهای احترام و منزلت اجتماعی تا خودیابی و... در آن مطرح میشودفرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 79 صفحه
منابع کامل
استرس شغلی و رضایت شغلی
استرس
استرس یکی از مبهم ترین لغات در زبان انگلیسی میباشد که افراد به تناسب استفادههای مختلف، تغابیری مختلف از آن بعمل آورده اند، به گونهای که حتی بین متخصصان این امر نیز توافق نظر وجود ندارد (35). بعنوان مثال اگر شما از پنج نفر بپرسید که استرس چیست، یقیناً پنج تعریف متفاوت از استرس خواهید شنید. اگر چه اکثر قریب به اتفاق افراد چنین تصور مینمایند که استرس عاملی منفی است که برای آنان رخ میدهد، اما باید نسبت به این حقیقت آگاه بود که استرس به خودی خود، نه خوب است نه بد.
هنری هالند[1] (1852)، معتقد بود که فیزیولوژی انسان، کنشها و روابط متقابل ذهنی و جسمی را در بر می گیرد. زیگموند فروید نیز بر نقش فرایندهای ناهشیار در جسم و کارکرد هیجانی و تاثیر کارکردهای روانی بر روی سلامت تأکید داشت.
کلود برنارد[2] (1860) معتقد بود که ارگانیسم همواره گرایش دارد تا در وضعیت مطلوبی ثابت بماند. در سال 1935 والتر کانن[3] این نظر را تکامل بخشید و در مفهوم تازهای به نام همئوستار ارائه کرد. همئوستازی[4] گرایش ارگانیسم است به بازگشتن و ماندن در وضعیت تعادل درونی و ثابت خود.
در فرهنگ دانشگاهی وبستر استرس به معنی فشار (Perssure) و کشش بیش از حد (strain) آمده است. در فرهنگ علوم رفتاری و لمن[5] (1937) استرس چنین تعریف شده است فشار بدنی یا ذهنی که دگرگونیهای را در دستگاه عصبی خود مختار ایجاد میکند و در نتیجه نیازهای متعددی را در ارگانیزیم بوجود میآورد. بعضی اوقات ممکن است میزان استرس به حدی برسد که ارگانیزم توان مقابله با آن را نداشته باشد (68).
جانیس[6] (1971) چنین میگوید: " گاهی وقتها یک حادثه استرس زا باعث تغییر مثبت میشود و هوشیاری فرد را نسبت به اعلام خطرها افزایش میدهد و سبب میشود تا او به فکر چاره باشد و طرحهای بیندیشد تا با موارد اضطراری آینده مقابله کند ".
مک گراث [7] (1972)" استرس را چنین تعریف کرد استرس عبارت است از عدم تعادل بین نیاز محیطی و توانایی پاسخ در شرایطی که عدم موفقیت در ارضاء نیاز، عواقب بسیار مهمی به همراه دارد " (57).
کاکس[8] (1980) استرس را بعنوان پدیدهای ادراک شده تعریف مینماید که از مقایسه بین الزامات وارده بر فرد و توانایی وی برای مواجهه با این الزامات، ناشی میشود. وجود عدم توازون در این مکانیسم، هنگامی که مواجه با عوامل استرس زا مهم میباشد، باعث میشود که فرد استرس بیشتری را تجربه نماید (41).
سلی در سال 1980 استرس را چنین تعریف میکند " وضعیت عدم تعادلی که در وجود انسان به دنبال برخورد با یک عامل تنش زا بروز میکند ".
فشار روانی یا استرس که واژه اصلی آن ریشه در زبان لاتین دارد، در قرن هفده میلادی بسیاری متداول بوده و به معنی سختی، دشواری، فلاکت و محنت به کار رفته است. در اواخر قرن هجده معنی آن به نیرو، زور و تلاش بسیار تغییر یافت و منظور آن در وهله نخست نیروی ذهنی و جسمی فرد یا افراد بود (35).
فونتانا [9](1989) اشاره میکند که ریشه استرس واژه فرانسه کهن (Destrees) به معنی در تنگنا و فشار فکری و بدنی قرار گرفتن است که در زبان انگلیسی میانه به شکل (Distress) و پس از حذف (Di ) بصورت( stress) در آمده(45).
دو کاس[10] (1375) اظهار میدارد هر نوع استرس تعادل موجود زنده را برهم میریزد و این امر از طریق اختلال در ساختار،فرایندها یا رفتارها در جهت بازیابی تعادل بروز میکند. وی واژه استرس آور را معرفی میکند که به نظر منظقی بوده و میتواند تمامی اختلالاتی را که استرس آور قلمداد میشوند در برگیرند.
انسانها برای آن که بطور هنجار به کار و کوشش بپردازند بایستی کمی فشار روانی را احساس کنند برانگیختگی هیجانی ملایم آدمی را در جریان کاری که به عهده دارد هوشیار نگه میدارد. به نظر میرسد برای آن که دستگاه عصبی انسان درست کار کند بایستی میزان معینی تحریک به آن وارد شود اما در عین حال فشار روانی شدید یا طولانی دارای اثرهای آسیب زای فیزیولوژیکی و روانشناختی است (19).
گرین برگ و بارون[11] استرس را بعنوان الگوی حالات احساسی، شناختها و واکنشهای فیزیولوژیکی تعریف مینماید. که ناشی از عوامل استرس زا میباشد. آنها عوامل استرس زا را عواملی میدانند که در محیط خارجی قرار گرفته و منجر به ایجاد استرس در آن دسته از افرادی میشوند که در معرض آنها قرار گرفته باشند (48).
در سمپوزیوم رابطه بین روانشناسی و آموزش پزشکی (1911) جان واتسن پدر رفتار گرایی معاصر ابراز داشت که عوامل روانی میتوانند بر روی فرایندهای بیماری موثر باشند، لذا پیشنهاد نمود که پزشکان، اطلاعات بیشتری را در این زمینه کسب نمایند (56).
هولمز[12] و رائه [13] در سال 1967 رویدادهای استرس زای زندگی را رویدادهای برجسته و بی سابقهای میدانند که فرد با آنها روبه رو میشود وموجب دگرگونی مهمی در زندگی او میشوند.آن دو توجه خود را به ویژه روی رابطه این رویدادها و بیماری متمرکز کرده بودند و این الگو از آن رو با ارزش است.
که تجربه کردن استرس را نتیجه رویدادهای گوناگونی میداند، حتی آن دسته از رویدادها که سطحی به نظر میرسند.همین طور یکی دیگر از ویژگیهای مثبت این الگو آن است که نشان میدهد استرس پاسخی است که نه تنها در برابر رویدادهای منفی زندگی بروز میکند، بلکه به هنگام تغییرهای مثبت زندگی نیز ممکن است (7).
سورنسن و لاکمن (1998) به این نتیجه رسیدند که حالت سازگاری عمومی و هم موضعی سه مرحله معجزا دارند : اعلام خطر[14]، مقاومت[15] و خستگی[16].
عکس العمل اخطار: دراین مرحله بدن تغییرات مشخصی از اولین برخورد باعامل استرس زا نشان میدهد. دراین موقع مقاومت بدن کاهش یافته و اگر عامل استرس زا به اندازه کافی قوی باشد ( خستگیهای شدید، درجه حرارت فوق العاده زیاد ) امکان دارد مرگ عارض شود.
مرحله مقاومت : مقاومت در صورتی ایجاد میشود که بروز مداوم عامل استرس زا با سازگاری هماهنگ شود. در حقیقت علایم مشخصه بدن که مربوط به مرحله واکنش اخطار بود، ناپدید میشود و مقاومت در حد بالای طبیعی افزایش مییابد.
[1]- Henry Holland
[2]- Claud Bernard
[3]- Walter Cannon
[4]- Hemostas
[5]- Wolman
[6]- Janis
[7]- MC Grath
[8]- T Cox
[9]- Fontana
[10]- Dougas
[11]- Jjerald Green berg and Robert A.Baron
[12]- Holmes
[13]- Rahe
[14]- Almer
[15]- Resitance
[16]- Exhaustion