فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 79 صفحه
منابع کامل
استرس شغلی و رضایت شغلی
استرس
استرس یکی از مبهم ترین لغات در زبان انگلیسی میباشد که افراد به تناسب استفادههای مختلف، تغابیری مختلف از آن بعمل آورده اند، به گونهای که حتی بین متخصصان این امر نیز توافق نظر وجود ندارد (35). بعنوان مثال اگر شما از پنج نفر بپرسید که استرس چیست، یقیناً پنج تعریف متفاوت از استرس خواهید شنید. اگر چه اکثر قریب به اتفاق افراد چنین تصور مینمایند که استرس عاملی منفی است که برای آنان رخ میدهد، اما باید نسبت به این حقیقت آگاه بود که استرس به خودی خود، نه خوب است نه بد.
هنری هالند[1] (1852)، معتقد بود که فیزیولوژی انسان، کنشها و روابط متقابل ذهنی و جسمی را در بر می گیرد. زیگموند فروید نیز بر نقش فرایندهای ناهشیار در جسم و کارکرد هیجانی و تاثیر کارکردهای روانی بر روی سلامت تأکید داشت.
کلود برنارد[2] (1860) معتقد بود که ارگانیسم همواره گرایش دارد تا در وضعیت مطلوبی ثابت بماند. در سال 1935 والتر کانن[3] این نظر را تکامل بخشید و در مفهوم تازهای به نام همئوستار ارائه کرد. همئوستازی[4] گرایش ارگانیسم است به بازگشتن و ماندن در وضعیت تعادل درونی و ثابت خود.
در فرهنگ دانشگاهی وبستر استرس به معنی فشار (Perssure) و کشش بیش از حد (strain) آمده است. در فرهنگ علوم رفتاری و لمن[5] (1937) استرس چنین تعریف شده است فشار بدنی یا ذهنی که دگرگونیهای را در دستگاه عصبی خود مختار ایجاد میکند و در نتیجه نیازهای متعددی را در ارگانیزیم بوجود میآورد. بعضی اوقات ممکن است میزان استرس به حدی برسد که ارگانیزم توان مقابله با آن را نداشته باشد (68).
جانیس[6] (1971) چنین میگوید: " گاهی وقتها یک حادثه استرس زا باعث تغییر مثبت میشود و هوشیاری فرد را نسبت به اعلام خطرها افزایش میدهد و سبب میشود تا او به فکر چاره باشد و طرحهای بیندیشد تا با موارد اضطراری آینده مقابله کند ".
مک گراث [7] (1972)" استرس را چنین تعریف کرد استرس عبارت است از عدم تعادل بین نیاز محیطی و توانایی پاسخ در شرایطی که عدم موفقیت در ارضاء نیاز، عواقب بسیار مهمی به همراه دارد " (57).
کاکس[8] (1980) استرس را بعنوان پدیدهای ادراک شده تعریف مینماید که از مقایسه بین الزامات وارده بر فرد و توانایی وی برای مواجهه با این الزامات، ناشی میشود. وجود عدم توازون در این مکانیسم، هنگامی که مواجه با عوامل استرس زا مهم میباشد، باعث میشود که فرد استرس بیشتری را تجربه نماید (41).
سلی در سال 1980 استرس را چنین تعریف میکند " وضعیت عدم تعادلی که در وجود انسان به دنبال برخورد با یک عامل تنش زا بروز میکند ".
فشار روانی یا استرس که واژه اصلی آن ریشه در زبان لاتین دارد، در قرن هفده میلادی بسیاری متداول بوده و به معنی سختی، دشواری، فلاکت و محنت به کار رفته است. در اواخر قرن هجده معنی آن به نیرو، زور و تلاش بسیار تغییر یافت و منظور آن در وهله نخست نیروی ذهنی و جسمی فرد یا افراد بود (35).
فونتانا [9](1989) اشاره میکند که ریشه استرس واژه فرانسه کهن (Destrees) به معنی در تنگنا و فشار فکری و بدنی قرار گرفتن است که در زبان انگلیسی میانه به شکل (Distress) و پس از حذف (Di ) بصورت( stress) در آمده(45).
دو کاس[10] (1375) اظهار میدارد هر نوع استرس تعادل موجود زنده را برهم میریزد و این امر از طریق اختلال در ساختار،فرایندها یا رفتارها در جهت بازیابی تعادل بروز میکند. وی واژه استرس آور را معرفی میکند که به نظر منظقی بوده و میتواند تمامی اختلالاتی را که استرس آور قلمداد میشوند در برگیرند.
انسانها برای آن که بطور هنجار به کار و کوشش بپردازند بایستی کمی فشار روانی را احساس کنند برانگیختگی هیجانی ملایم آدمی را در جریان کاری که به عهده دارد هوشیار نگه میدارد. به نظر میرسد برای آن که دستگاه عصبی انسان درست کار کند بایستی میزان معینی تحریک به آن وارد شود اما در عین حال فشار روانی شدید یا طولانی دارای اثرهای آسیب زای فیزیولوژیکی و روانشناختی است (19).
گرین برگ و بارون[11] استرس را بعنوان الگوی حالات احساسی، شناختها و واکنشهای فیزیولوژیکی تعریف مینماید. که ناشی از عوامل استرس زا میباشد. آنها عوامل استرس زا را عواملی میدانند که در محیط خارجی قرار گرفته و منجر به ایجاد استرس در آن دسته از افرادی میشوند که در معرض آنها قرار گرفته باشند (48).
در سمپوزیوم رابطه بین روانشناسی و آموزش پزشکی (1911) جان واتسن پدر رفتار گرایی معاصر ابراز داشت که عوامل روانی میتوانند بر روی فرایندهای بیماری موثر باشند، لذا پیشنهاد نمود که پزشکان، اطلاعات بیشتری را در این زمینه کسب نمایند (56).
هولمز[12] و رائه [13] در سال 1967 رویدادهای استرس زای زندگی را رویدادهای برجسته و بی سابقهای میدانند که فرد با آنها روبه رو میشود وموجب دگرگونی مهمی در زندگی او میشوند.آن دو توجه خود را به ویژه روی رابطه این رویدادها و بیماری متمرکز کرده بودند و این الگو از آن رو با ارزش است.
که تجربه کردن استرس را نتیجه رویدادهای گوناگونی میداند، حتی آن دسته از رویدادها که سطحی به نظر میرسند.همین طور یکی دیگر از ویژگیهای مثبت این الگو آن است که نشان میدهد استرس پاسخی است که نه تنها در برابر رویدادهای منفی زندگی بروز میکند، بلکه به هنگام تغییرهای مثبت زندگی نیز ممکن است (7).
سورنسن و لاکمن (1998) به این نتیجه رسیدند که حالت سازگاری عمومی و هم موضعی سه مرحله معجزا دارند : اعلام خطر[14]، مقاومت[15] و خستگی[16].
عکس العمل اخطار: دراین مرحله بدن تغییرات مشخصی از اولین برخورد باعامل استرس زا نشان میدهد. دراین موقع مقاومت بدن کاهش یافته و اگر عامل استرس زا به اندازه کافی قوی باشد ( خستگیهای شدید، درجه حرارت فوق العاده زیاد ) امکان دارد مرگ عارض شود.
مرحله مقاومت : مقاومت در صورتی ایجاد میشود که بروز مداوم عامل استرس زا با سازگاری هماهنگ شود. در حقیقت علایم مشخصه بدن که مربوط به مرحله واکنش اخطار بود، ناپدید میشود و مقاومت در حد بالای طبیعی افزایش مییابد.
[1]- Henry Holland
[2]- Claud Bernard
[3]- Walter Cannon
[4]- Hemostas
[5]- Wolman
[6]- Janis
[7]- MC Grath
[8]- T Cox
[9]- Fontana
[10]- Dougas
[11]- Jjerald Green berg and Robert A.Baron
[12]- Holmes
[13]- Rahe
[14]- Almer
[15]- Resitance
[16]- Exhaustion