فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 34 صفحه
واژة «یادگیری سازمانی» اغلب با واژة «سازمان یادگیرنده» به جای هم به کار میروند. تسانگ (1997) تفاوت آنها را بدین صورت بیان میکند: یادگیری سازمانی مفهومی است که برای انواع مشخصی از فعالیتها که درون سازمان اتفاق میافتد، به کار میرود؛ در حالی که سازمان یادگیرنده به نوع خاصی از سازمان اشاره دارد که یادگیری سازمانی را درون خود دارد. با این حال رابطه سادهای بین این دو وجود دارد، یک سازمان یادگیرنده سازمانی است که در یادگیری بخوبی عمل میکند. تفاوت مهمتر، تفاوت بین این دو واژه در ارتباط با کسانی است که از آنها استفاده میکنند. بطور خلاصه فرایند یادگیری سازمانی شامل تولید دانش جدید، مهارتها و رفتارها میشود و به وسیله تسهیم میان کارکردی و یادگیری همکارانه، تقویت میشود. نتایج این دو اصل، خلق فرهنگ یادگیری و فرهنگ مشترک درمیان همه کارکنان است. هدف اولیه هر برنامه یادگیری در سازمانها حمایت از کسب اهداف راهبردهای تجاری و بهبود عملکرد است. به عبارت دیگر، نقطه شروع برای مدیریت دانش، فهم اهداف موجود سازمانهاست. اخیراً مک کنسی تحقیقی را پیرامون 40 شرکت در امریکا، اروپا و ژاپن انجام داده است که نتایج آن حاکی از این است که اغلب تفکر اجرای مدیریت دانش و پروژههای یادگیری سازمانی اموری هستند که سازمانهای امروزی دست به گریبان آن هستند. بیشتر پروژههای مدیریت دانش با شکست روبرو میشوند که دلیل آن ترس شرکتها از روند یادگیری سازمانی است که آیندهای مبهم دارند. به منظور موفقیت در مدیریت دانش نباید مدیریت دانش محور را به عنوان فرایند پایانپذیر در نظر گرفت، بلکه باید آن را به عنوان نیروی کسب اهداف واقعی تجاری به منظور بهبود عملکرد مستمر سازمانی در نظر داشت (حبیبی، 1392).
راهبردهای دانایی و نوآوریهای مدیریت دانش امور مستقلی هستند و به استراتژیهای رقابتی ارتباطی ندارند. این امور به نتایجی منجر خواهند شد که به صورت مرحلهای در نظر گرفته میشوند و مراحل آن عبارتند از توانایی بنیادی شناخت دانایی در جهت عملکرد سازمانی، رهبری دانایی محور، برنامهریزی دانایی محور، شناخت شکافهای دانایی و دانش، تعریف و به کاربردن نوآوریها در بر طرف ساختن این شکافها. گریس آرجریس و دونالد شون یادگیری سازمانی را فرایند بازیابی ( کشف) و اصلاح خطاها. بعبارتی فرآیند اصلاح فعالیتها از میان ادراک و دانش بهتر میباشد. گر چه بحث بر سر اهمیت یادگیری سازمانی طی دهة اخیر توسعه یافته است، اما این موضوع مفهومی جدید نیست. آرگریس بیش از چهل سال است که در مورد آن مباحثی مطرح ساخته است. اما به هرحال شکی نیست که علاقه به مفهوم یادگیری سازمانی یا سازمان یادگیرنده به طور قابل ملاحظهای از دهة19990 افزایش یافت (طاهری، 40، 1386).
موضوع یادگیری سازمانی به سرعت در سازمانها و ادبیات کسب و کار، اهمیت پیدا کرده است. اگر چه به نظر میرسد در حال حاضر سازمانها تلاش میکنند تا به مسائل اساسی مانند رقابت جهانی، یشرفتهای سریع فناوری، بازارهای فشرده کار و تغییر ویژگیهای جمعیتی جـــامعه پاسخ دهند، تا حدودی نگران کننده باشد. پس چگونه سازمانها، ذخیرههای عظیم و فزاینده دادهها و اطلاعاتی را که مولد هستند، مدیریت کنند؟ ما در پشت ترافیک پست الکترونیک و همچنین زیــر فشار کارهای سنگینتر غرق شدهایم و در حـــال مبارزه با شیوة زندگی آشفتهتری هستیم. به دلیل نداشتن تصویر بهتر از زندگی و آنچه که واقعاً برای ما مهم است، زیان میبینیم. فناوری ابزار شگفتانگیزی است که به ما کمک میکند تا در کارمان مؤثرتر باشیم و زندگی خود را راحتتر اداره کنیم. اما همچنان خطر جابجایی فناوری، از ابزار به ارباب وجود دارد: کدام یک به دیگری خدمت میکند؟ (حکمت، 1392).
2-2-1) مفاهیم و تعاریف یادگیری سازمانی
یادگیری سازمانی فرایندی است پویا که سازمان را قادر میسازد تا به سرعت با تغییر سازگاری یابد. این فرایند شامل تولید دانش جدید، مهارتها و رفتارها میشود و به وسیله تسهیم میان کارکردی و یادگیری همکارانه، تقویت میشود. نتایج این دو اصل، خلق فرهنگ یادگیری و فرهنگ مشترک درمیان همه کارکنان است. یادگیری سازمانی به عنـــوان یک عامل نجاتبخش ظهور کرده و میتواند موفقیت سازمانها را تضمین کند. هزاران شرکت مشاوره در سرتاسر آمریکا، برای اداره «سرمایههای دانش» و «سرمایههای فکری» سازمانها، «راهکار» ارائــه میدهند. این راهکارها، به گونهای ثابت، جهتگیری تکنولوژیک دارند. اما آنچه فراموش شده است بعد انسانی مسئله است. مدیریت موازی با مدیریت دانش، همان یادگیری سازمانی است. در مفهوم سنتی انجمن منابع انسانی، یادگیری سازمانی، به دلیل فقدان ساختار از سوی مدیریت دانش، مورد انتقاد قرار گرفته است. مدیریت دانش، ابتدا از مدیریت اطلاعات، فناوری اطلاعات، بازاریابی و مالی نشأت گرفته است و ازسوی انجمن منابع انسانی، خیلی تکنولوژیک در نظرگرفته میشود. داونپورت و پروساک[1] (1998) در کتاب خودشان «دانش عملی»، توضیح میدهند که اگر سازمانها با تمرکز بر روی یــــادگیری سازمانی، به مدیریت دانش نزدیک شوند، بسیار مطلوب خواهد شد. آنها به یک نکته مهم به وسیله نوناکا و تاکوچی (شرکت تولید دانش، 1995) تأکید میکنند: «... ترکیب افراد، با تجربه و دانش متفاوت، یکی از شـــرایط ضروری برای خلق دانایی است» (بابایی، 19، 1383). دو مؤلفهای که واقعاً به نظر میرسد باعث شدهاند یادگیری سازمانی مورد توجه قرار گیرد عبارتند از:
1) نرخ تغییرات؛
2) افزایش فشارهای رقابتی.
که هر دو از جهانی شدن نشئت گرفتهاند. در توضیح یادگیری سازمانی باشل وپروبست[2] (1997) معتقدند که: «یادگیری سازمانی پارادایم متفاوتی را ارائه میدهد که توسط آن سیستمها تغییر میکنند و بنابراین به ما اجازه میدهد تا اقتصاد و جامعه را دوباره تعریف کنیم. همچنانکه موقعیتها و ادراکات افراد نیز تغییر مییابند، قالبهای فکری موجود مناسبتها و وابستگیهای خود را از دست میدهند و قالبهای فکری جدیدی ظهور میکنند». اما این گفته که «یادگیری سازمانی قالب فکری جدیدی است که توسط آن سیستمها تغییر میکنند» ادعایی تند و جسورانه است، گر چه امری است که به نظر میرسد در میان بیشتر نویسندگان صاحب نفوذ مشترک است. چهارگزاره مشترک که مفهوم یادگیری سازمانی را پیریزی میکنند عبارتند از:
1) به منظور بقا، سازمان میبایستی حدأقل بسرعت تغییرات محیطی بیاموزد. بدین معنی که توانایی یک سازمان برای تطبیق با تغییرات محیطیاش به توانایی سازمان در یادگیریاش بستگی دارد.
2) میزانی که یک سازمان نیاز دارد تا از شکلهای سنتی یادگیری به سمت یادگیری سازمانی حرکت کند، به درجه بیثباتی (تغییر) محیطش بستگی دارد.
[1] Downport and Prosack
[2] Bashell Veprobest
فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 77 صفحه
مدیریت دانش و خلاقیت سازمانی
مقدمه
دانش امروزه در قلب اقتصاد جهان قرار دارد و مدیریت دانش در موفقیت نهادها، یک امر حیاتی تلقی میشود. (کلاگ و همکارانش[1] 2001، 4). با اینکه دانش همه جانبه نبوده ولی سعی دارد که این چنین باشد و توانسته است که تحولی در ماهیت فعالیتهای اقتصادی ایجاد نماید. دانش برخلاف دادهها و اطلاعات، دربردارندهی آگاهی نیز هست که یک ویژگی انسانی به حساب میآید و در محیط ماشینی و کامپیوتری چندان معنا ندارد (زارعی هنزکی ، 1389). در حالی که نمایندگان آن کارکنان (کارگران) دانش هستند. مهارت این کارکنان، دارایی ارزشمندی است که نهادها دارند (گیدنز[2] 2006، 69). تغییر و تحول از دنیائی که به منابع فیزیکی وابسته است به دنیائی که به دانش مسلط است، چنان تغییر چشمگیری در قدرت اقتصادی به وجود آورده که تنها در زمان پیدایش انقلاب صنعتی اتفاق افتاد (برتون- جونز[3] 1999، 3). منابع اصلی اقتصادی، منابع طبیعی، نیروی کار و سرمایه به حساب نمیآیند. منابع اقتصادی دانش بوده و خواهد بود (دراکر[4] 1993، 7).
دانش با اهمیتترین دارایی اقتصادی است که سازمانهای کسب و کار آن را در اختیار دارند و نیز عامل تعیین کننده نوآوری، سودآوری و مزیت رقابتی پایدار آنها محسوب میشود (سیف اللهی، داوری، 1388). پیتر دراکر اندیشمند مدیریت معتقد است که ارزش از طریق نوآوری و تولید ایجاد میشود که هر دو در گرو به کارگیری دانش است (عالم تبریز، محمد رحیمی، 1387).
برای درک بهتر مدیریت دانش به عنوان یک راهکار عملی، و سپس تشخیص آن در چارچوب سازمان خود، بایستی ابتدا به مفهوم برخی کلمات اساسی توجه کرد: داده[5]، اطلاعات[6]، دانش[7] و خرد[8]. این چهار عنصر در سازمانها وجود دارند و به شکلی پویا در حال تبدیل به یکدیگر هستند.
داده: مجموعهای از واقعیتها و مشاهدات که به تنهایی دارای مفهوم خاصی نیستند و میتوانند به صورت کامپیوتری مورد پردازش واقع شوند (اخگر، جهانیان، 1389). همچنین میتوان گفت دادهها کمیتهای عددی یا خصیصههایی هستند که در نتیجهی مشاهده، آزمایش یا محاسبه حاصل شده اند (برگرون، برایان[9]؛ 2003).
اطلاعات: تفسیر انسان از دادهها را اطلاعات میگویند (اخگر، جهانیان، 1389).
دانش: چکیدهای از یک فرآیند یادگیری یا به عبارتی اطلاعاتی که در عمل به کار گرفته شده است. دانش قابلیتی دارد که داده و اطلاعات به نوعی فاقد آن هستند، و آن، قابلیت حل مساله است. با این تعریف، هر جا یادگیری رخ دهد میتوان انتظار داشت دانش به شکلی حضور داشته باشد (اخگر، جهانیان، 1389).
خرد: عبارت است از درک ماهیت اصول حاکم بر الگوهای دانش. افرادی که دارای حکمت باشند با ایجاد تغییر در ساختار موجود میتوانند تجربه، زمینه و دانش جدیدی را ایجاد کنند. این افراد تفکر انتقادی دارند و خلاقیت و نبوغ در این قشر در سطح بسیار بالایی قرار دارد. فرد در صورتی که به خرد دست یافته باشد میتواند با ایجاد رابطه بین تجربیات مختلف، چشم انداز جامع تری پیدا کند و علاوه بر اقدامات عملی که در راستای دانش خود انجام میدهد، در سایه تفکر خلاقانه راههای مختلفی را به همراه مزایا و معایب آنها برای خود ترسیم میکند. تفاوت بین قضاوت شخص دانشمند و خردمند در این است که شخص دانشمند ممکن است بر اساس تجربیات محدودتری قضاوت کند ولی خردمند با ایجاد رابطه بین تجربیات مختلف و استفاده از چاشنی خلاقیت در مورد پدیدهها قضاوت میکند (حسن زاده، 1388).
مدیریت دانش
چرخهی دانش
دانش، دانش میآفریند. همان فرآیندهایی که به کار گرفته میشود تا دانش ایجاد، منتقل و به کار گرفته شود خود منتج به دانش جدید میشود. کارمند دانش را از پایگاههای اطلاعاتی مشکل/راه حل به کار میگیرد تا مشکل مشابهی را که کمی با آن تفاوت دارد حل کند. این راه حل موفق (که البته مستندسازی و ذخیره شده است) اکنون پایه دانش سازمانی را گسترش میدهد. به همین ترتیب، ایدههایی را میتوان در جلسات بحث و تبادل نظر مطرح کرد تا ایدههای جدید منتشر شود، ایدههایی که برخی از آنها بینشهای جدید با ارزشی ارائه میدهد که به دانش سازمان میافزاید. نتیجه، چرخه دانشی است که در آن دادهها به اطلاعات تبدیل میشوند. اطلاعات، دستچین و تقویت گردیده و تبدیل به دانش میشود. این دانش سپس به کار گرفته میشود و نتایج آن مستند میگردد و دادهها و اطلاعات جدید و توسعه فرآیندهایی را در پی دارد. شکل زیر عناصر تشکیل دهنده این چرخه را نشان میدهد (رادینگ، آلن؛ 1998، به نقل از لطیفی؛ 1383).
[1] Kluge.et.al
[2] Giddens
[3] Burton - Jones
[4] Druker
[5] Data
[6] Information
[7] Knowledge
[8] wisdom
[9] Bergeron, Bryan
فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 39 صفحه
منابع کامل
بهرهوری سازمانی
تعاریف
کلمه بهرهوری برگردان انگلیسی واژه «Productivity» به معنای قدرت و قابلیت تولید است. در دایره المعارف بریتانیا بهرهری در اقتصاد به صورت نسبتی از آنچه تولید می شود به آنچه که برای تولید مورد نیاز است تعریف می شود. در دیکشنری آکسفورد، بهرهوری به معنای کارآیی است، که در صنعت به وسیله مقایسه میزان تولید به زمان صرف شده یا منابع مصرف شده برای تولید آن اندازهگیری میشود (به نقل از طاهری، 1384).
در مطالعات انجام گرفته پیرامون بهرهوری توسط سازمانها و صاحبنظران، تعاریف متعددی از بهرهوری ارائه شده است که این تعاریف با وجود داشتن ریشه مشترک هر یک وجهی از بهرهوری را مورد تأکید بیشتر قرار دادند. در ذیل به تعدادی از این تعاریف اشاره میشود:
از دیدگاه سازمان همکاری اقتصادی اروپا (OEEC): بهرهوری حاصل کسری است که از تقسیم مقدار یا ارزش محصول بر مقدار یا ارزش یکی از عوامل تولید بدست میآید. بدین لحاظ می توان از بهرهوری سرمایه، مواد اولیه و نیروی کار صحبت کرد.
سازمان بینالمللی کار (ILO): بهرهوری را نسبت ستاده به یکی از عوامل تولید (زمین، سرمایه، نیروی کار و مدیریت) تعریف میکند.
از نظر آژانس بهرهوری اروپا (EPA): بهرهوری عبارت است از درجه و شدت استفاده موثر از هر یک از عوامل تولید. در تعریف این سازمان همچنین به این نکته اشاره شده است که بهرهوری یک نوع طرز تفکر و دیدگاه است که بر اساس آن هر فرد میتواند کارها و وظایفش را هر روز بهتر از روز قبل انجام دهد. از این دیدگاه بهرهوری به عنوان یک فرهنگ تلقی میشود (به نقل از طاهری، 1384).
در اطلاعیه تشکیل مرکز بهرهوری ژاپن JPC اهداف ناشی از بهبود بهرهوری چنین بیان شده است: «حداکثر استفاده از منابع فیزیکی، نیروی انسانی و سایر عوامل به روشهای علمی به طوری که بهبود بهرهوری به کاهش هزینههای تولید، گسترش بازارها، افزایش اشتغال و بالا رفتن سطح زندگی همه آحاد ملت، منجر شود». از دید این مرکز ، بهرهوری یک اولویت و انتخاب ملی است که منجر به افزایش رفاه اجتماعی و کاهش فقر میگردد (به نقل از طاهری، 1384).
مرکز بهرهوری ژاپن از زمان تأسیس، نهضت ملی افزایش بهرهوری در این کشور را تحت سه اصل راهبردی به جلو هدایت نموده است که این سه اصل عبارتند از:
افزایش اشتغالهمکاری بین نیروی کار و مدیریتتوزیع عادلانه و برابر ثمرههای بهبود بهرهوری میان مدیریت، نیروی کار و مصرفکنندگانسازمان بهرهوری سنگاپور: بهرهوری را توسعه عادت بهسازی در رفتار و نگرش افراد میداند. از دیدگاه این سازمان، بهرهوری در درجه اول یک دیدگاه فکری میباشد که سعی در بهبود وضعیت موجود دارد. به عبارت دیگر بهرهوری قبل از آن که یک شاخص اقتصادی باشد، یک فرهنگ است.
از نقطه نظر سازمان ملی بهرهوری ایران: بهرهوری یک فرهنگ و یک نگرش عقلانی به کار و زندگی است که هدف آن هوشمندانه کردن فعالیتها برای دستیابی به زندگی بهتر و متعالی است.
در «واژه نامه بهرهوری» که از انتشارات داخلی سازمان ملی بهرهوری ایران است بهرهوری را بدینگونه تبیین نمودهاند: «بهرهوری به حداکثر رساندن استفاده از منابع، نیروی انسانی، تسهیلات و غیره به طریقه عملی، کاهش هزینههای تولید، گسترش بازارها، افزایش اشتغال و کوشش برای افزایش دستمزدهای واقعی و بهبود استانداردهای زندگی است، آنگونه که به نفع کارگران، مدیریت و جامعه باشد» (به نقل از طاهری، 1384).
از نظر استنیر بهرهوری: معیار عملکرد و یا قدرت و توان هر سازمان در تولید کالا و خدمات است.
استیگل بهرهوری را: نسبت میان بازده به هزینه عملیات تولیدی میداند.
از دیدگاه ماندل بهرهوری: به مفهوم نسبت بین بازده تولید به واحد منبع مصرف شده است که با سال پایه مقایسه میشود.
سومانت نیز بهرهوری را: نسبت بازده ملموس به نهادههای ملموس تعریف میکند.
استیفن رابینز یک سازمان را هنگامی مولد میداند که: از طریق تبدیل دادهها به ستادهها، در پایینترین سطح هزینه به اهدافش نائل آید. بنابراین وی مفهوم بهرهوری را ناظر بر اثر بخشی و کارآیی میداند (به نقل از طاهری، 1384).
تاریخچه بهره وری
بهره وری برای اولین بار در سال ۱۷۶۶ میلادی توسط کوتیرنی[1] مطرح شد و در سال ۱۸۸۳ لیتر[2] بهرهوری را قدرت و توانایی تولید کردن بیان کرد و در سال ۱۹۰۰ ارلی بهره وری را ارتباط این بازده و وسایل به کار رفته برای تولید این بازده عنوان کرد (طاهری، 1384).
اهمیت بهره وری
در عصر حاضر بهره وری را یک روش، یک مفهوم و یک نگرشی درباره کار و زندگی می نامند و در واقع به آن به شکل یک فرهنگ و یک جهان بینی می نگرند، بهره وری در همه شئونات، کار و زندگی فردی، اجتماعی می تواند دخیل باشد و یک شاخص تعیین کننده درآمد سرانه هر کشور است و برای افزایش بهره وری ملی هر کشور باید درآمد سرانه آن کشور افزایش یابد (احمدی، 1381).
هفت «C» بهره وری
هر راه حلی که شرکت ها، سازمان ها، موسسهها برای ارتقای بهره وری و کیفیت تدوین کننده لازم است که به نیازمندی های زیر پاسخ دهند:
اعتماد و ایمان (Confidence and Trust): بهره وری و کیفیت در دراز مدت تنها در صورت بهبود می یابد که بین مدیریت و نیروی کار اعتماد وجود داشته باشد. اگر این اعتماد نباشد در برابر پیشنهادهای مدیریت برای بهبود بهره وری مقاومت به وجود می آید و مدیریت هم به تفویض مسئولیت ها به کارکنان اقدام نخواهد کرد.[1]. Ckotirni
[2]. Littre