فرمت ورد قابل ویرایش
شامل: 66 صفحه
کارآفرینی سازمانی و فرهنگ سازمانی
کارآفرینی سازمانی
نیاز به نوآوری در خدمات و محصولات و از طرفی داشتن کارکنانی کارآفرین باعث شده است بسیاری از سازمانها به تجدید نظر در ساختار سازمانی خود بپردازند. این سازمانها، کارآفرینی و نوآوری را بعنوان فرهنگسازمانی تلقی میکنند، تا سازمان مربوطه بطور اثربخشتری به حیات خود ادامه دهد (عزتی و سید تقوی، 1388، ص43). در واقع امروزه، نقش کارآفرین بعنوان موتور توسعهاقتصادی، قهرمان توسعهصنعتی، محرک و مشوق سرماﻳﻪگذاری، گزینه اصلی انتقالفناوری، گزینهرفعخلل و تنگناهایبازار و گزینهاصلی ایجاد اشتغال است (فدائیکیوانیونساج حسینی،1387،ص5).
تا اوایل دهه 1970 تحقیقات در زمینه کارآفرینی بر اقدامات یا ویژگیهای افراد متمرکز بود. محققان متعاقباً تشخیص دادند که خود سازمانها نیز مبادرت به فعالیتهای کارآفرینانه مینمایند(بورگلمن[1]،1983، نقل از شوقی و صالحی،ص4). این امر باعث شکلگیری ایده کارآفرینیسازمانی گردید. کارآفرینی سازمانی مفهومی است که بر سازمان نه بر افراد، و بر فرهنگها و فرایندهای سازمانی متمرکز است (کورنوال و پرلمن[2]،1990،ص37).
کارآفرینی عامل اصلی ایجاد خلاقیت و نوآوری در سازمانهای امروزی بوده و سازمانها در اکثر کشورهای توسعه یافته، در حال انتقال از حالت بوروکراتیک به وضعیت کارآفرینی سازمانی میباشند. شومپیتر، کارآفرینی را عامل محرک رشد اقتصادی میداند و از آن بعنوان پایه و اساس توسعه یاد میکند (سندیپ، پلاکر و یان[3]،2007،ص163). در این راستا، کارآفرینیسازمانی دریچهای بسوی بهرهبرداری از مزایای رقابتی ماندگار، نوآوری و پیشگامی برای سازمانها محسوب میشود (کوارتکو و همکاران،2005،ص299). رقابت و مبارزه سازمانها برای برخی پیامدهای مطلوب نظیر مشتریان، سهم بازار، رتبه سازمان و یا منابع مورد نیاز است (کالتر[4] به نقل از جعفر زاده، 1386، ص7).
همچنین نوآوری برای سازمانهایی که در پی بقا و اثربخشی هستند یک نیاز اساسی است و بسیاری از سازمانها شدیداً بدنبال روشها و رویکردهای نوآورانه و کارآفرینانه بمنظور بهبود اثربخشی، کارآمدی و انعطافپذیری هستند. در همین راستا کارآفرینیسازمانی بسرعت در حال تبدیل شدن به یک سلاح انتخابی برای بسیاری از سازمانها است. کارآفرینیسازمانی تلاشی برای ایجاد ذهنیت و مهارتهای کارآفرینانه و همچنین وارد ساختن این ویژگیها و ذهنیتها به درون فرهنگ و فعالیتهای سازمان است(استونر و همکاران،1995، ترجمه پارساییان و اعرابی،1379،ص25).
در شرایط کنونی که سازمانها با مسائلی چون تغییر و تحولات سریع فناوری، رقابت پیچیده، رشد سریع تعداد رقبای جدید، تنوع نیازها و خواستههای مشتریان و میل کلی به بالا بردن بازدهی و بهرهوری، روبرو هستند، کسب و کارهایی میتوانند قدرت رقابت داشته باشند که با برعهده گرفتن نقشی فعال و تأثیرگذار از کارآفرینیسازمانی که بعنوان عامل تحریک و تقویت رقابت، نوآوری و روانکننده تغییر و عامل تعادل در اقتصاد پویا یاد میشود، پشتیبانی نمایند، اما تحقیقات گوناگون نشان میدهند علیرغم اینکه سازمانها اهمیت نوآوری و کارآفرینی را برای رقابت در دنیای امروز پذیرفتهاند، اما بدلیل نبود زیرساخت مناسب در ایجاد نوآوری و کارآفرینی موفق نبودهاند(ژنگ و همکاران،2009،ص19).
مفاهیم و تعاریف کارآفرینی
کارآفرینی یا همان فرآیند کشف فرصتها بیان میکند که چگونه افراد بصورت مستقل و یا در داخل سازمانها، مسائل و چالشهای ناشناخته را میبینند و چارچوبی جدید از ابزارها و اهداف ایجاد میکنند تا از آنها استفاده کنند. البته کارآفرین فقط مواردی را میبیند و برای استفاده از آن برنامهریزی میکند که ارزش لازم را داشته باشند (ارو[5]،1974، نقل از صالحی و شوقی،1391، ص10). در راستای استفاده از فرصتها، کارآفرینان کالاها یا خدماتی را به جامعه عرضه میکنند که مشتریپسند بوده و بازار یا محیط خواهان آنها است. بنابراین لازم است کارآفرینان اطلاعات کاملی از بازار و محیط داشته باشند. فرآیند مبادله و تعامل با محیط میتواند این اطلاعات را فراهم کند (جوانوویک[6]،1982، نقل از صالحی و شوقی،1391، ص14).
از ابتدای طرح واژه کارآفرینی در محافل علمی، تعاریف متفاوتی از آن بر اساس دیدگاههای گوناگون ارایه شده است که عمده ترین آنها عبارتند از:
تعریف جوزف شومپیتر[7] با رویکرد اقتصادی (2003): وی کارآفرینی را موتور توسعه اقتصادی میداند و از آن تحت عنوان تخریب خلاق یاد میکند و بیان میدارد که کارآفرین فردی است که ترکیبات جدیدی را در تولید ایجاد میکند و کارآفرینی عبارت است از عرضه کالایی جدید، روشی جدید در فرایند تولید، ایجاد بازاری جدید، یافتن منابع جدید و ایجاد هرگونه تشکیلات جدید در کسب و کار ( احمدپور داریانی و مقیمی، 1387، ص 48).
تعریف دیوید مککللند[8] با رویکرد روانشناسی (1991): وی نیاز به موفقیت را یک عامل بالقوه در کارآفرینی مطرح کرد. نیاز به موفقیت، نوع خاصی از انگیزه است که شامل یک احساس درونی و قوی نسبت به موفقیت میباشد. از نظر او کارآفرینان دارای سه شاخص هستند: 1- فعالیت زیاد، 2- جهت گیری نسبت به موفقیت، 3- تعهد نسبت به دیگران (پرداختچی و شفیع زاده، 1385،ص24).
تعریف پیتر دراکر[9] با رویکرد مدیریتی(1985): کارآفرینی بهرهبرداری از فرصتها برای ایجاد تغییرات است و کارآفرین همواره بدنبال تغییر، پاسخ دادن به آن و بهرهبرداری از آن بعنوان یک فرصت است. او معتقد است که مدیریت فعالیتهای کارآفرینی به شکل تصادفی در سازمانها اتفاق نمیافتد بلکه شرایطی باید فراهم شود:1-سازمانها نیاز به فرهنگی دارند که حاضر به قبول نوآوری باشد.2-زمینه سنجش نظام عملکردهای مربوط به نوآوریو کارآفرینی فراهم شود.3-مدیریت فعالیتهای کارآفرین نیاز به ساختمند شدن دارد(همان منبع،ص25).
بطور کلی را فرآیند خلق چیزی جدید و با ارزش، با اختصاص زمان و تلاش لازم و در نظر گرفتن ریسکهای مالی، روانی و اجتماعی و رسیدن به رضایت فردی، مالی و استقلال تعریف کرده اند. این تعریف بدون در نظر گرفتن زمینه کاری، بر چهار جنبه اساسی کارآفرینی تأکید میورزد:
نخست آنکه کارآفرینی مستلزم فرآیند خلق است. خلق هر چیز جدید و البته ارزشمند. این خلق باید برای کارآفرین و مخاطبی که این خلق برای او انجام شده است، ارزش داشته باشد.
دوم آنکه کارآفرینی مستلزم وقف زمان و تلاش کافی است. فقط کسانی که درگیر فرآیند کارآفرینی می شوند درک صحیحی از مقدار قابل توجهی زمان و تلاش دارند که صرف خلق چیزی جدید شده و آن را به فعالیت در آورده است.
جنبه سوم، در نظرگرفتن ریسکهای اجتناب ناپذیر است. این ریسکها بنا بر زمینه تلاش کارآفرینان، شکلهای مختلفی دارد، امّا معمولاً پیرامون زمینههای مالی، روانی و اجتماعی متمرکزند.
بخش آخر تعریف به پاداشهای کارآفرین اشاره دارد. مهمترین این پاداشها استقلال است که باعث رضایت شخصی می شود. برای کارآفرینان سودجو پاداشهای مالی نیز مهم هستند(هیسریچ و پیترز[10]،2002،ص45).
[1]-Burglemenn
[2]-Cornwall & Perlman
[3]-Sandeep; Plucker; & Yan
[4]-Cutler
[5]-Arrow
[6]-Jovanovic
[7]-Schumpeter,J
[8]-David McClelland
[9]-Peter Drucker
[10]-Hisrich & Peters