تحقیق فرمت فایل word تعداد صفحات 22
علل دروغگویی و راه جلوگیری از آن
دراین تحقیق موارد زیر برسی مشوند :
یکی از علل دروغگویی فرزندان ، تحمیل تکالیف سنگین به آنها و داشتن توقع بیش از طاقت کودکان است که آنان را به راه دروغگویی می کشاند و این عادت ناپسند را در آنان ایجاد می کند. رسول اکرم (ص) در این باره می فرمایند:
اگر آنچه که کودک در قوه و قدرت داشته و انجام داده است، از او قبول کنید و آنچه را که انجام آن برای او سنگین و طاقت فرساست از او نخواهید، فرزند دروغگو و بدبین بار نمی آید .
بنابراین لازم است پدر و مادر و مربیان در مقام کارها ، قدرت و نیروی عادت کودکان را در نظر بگیرند و چیزی که مطابق طاقت و توان آنهاست ، بر آنها تحمیل نکنند. چون کودک از رنجش مربی و این که مربی ، او را تنبل و نالایق بشناسد ، واهمه دارد . لذا وقتی از انجام کار فوق طاقت خود عاجز ماند، ناچار برای حفظ شخصیت خویش به دروغ پناه می برد و در اثر تکرار، دروغگو می شود.
بــــررســــــی علل دروغگویـــــــی:
درمـــــــــان دروغگویــــــی:
دلایل علمی بیماری دروغگویی:
روایت اغراق آمیزی از واقعیت:
منابع :
پاورپوینت راستگویی و دروغگویی کودکان
نام درس: راستگویی و دروغگویی
موضوع: اخلاق
هدف کلی: دانشآموزان در این درس با راستگویی و دروغگویی و آثار آن دو آشنا میشوند.
روشهای بیان مفاهیم دینی: استفاده از قالبهای شعری، داستانی، تقسیم، جدول، پاورپوینتی.
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید:8
شعر شروع
به نام خداوندی که نامش بهترین است خدای آسمانها و زمین است
ایجاد انگیزه
نوجوانی برای سفر به شهری آماده میشد تا در آنجا درس بخواند. مادرش به او ده سکهی طلا داد تا آن را خرج کند. سپس به او گفت: «فرزندم، به من قول بده که هیچ گاه و در هیچ کاری دروغ نگویی.»
پسرش به او قول داده و با کاروانی راهی سفر شد.
در بین راه، گروهی از دزدان به آنها حمله کردند و پول و اموال آنها را غارت کردند. یکی از دزدها، به پسر نگاهی کرد و از او پرسید: «آیا تو هم چیزی به همراه داری؟»
پسر پاسخ داد: «ده سکه طلا.»
دزد خندید و فکر کرد که پسر او را دست انداخته است. بنابراین او را
پیش رئیسشان برده. جریان را تعریف کرد. رئیس دزدان گفت:
«پسرک! چه چیزی تو را به راستگویی واداشت؟»
پسر گفت: «من به مادرم قول دادهام که راستگو باشم. حال میترسم که
به قولم عمل نکنم».
رئیس دزدان از گفتهی پسر، متعجب شد و گفت: «تو دروغ نگفتی تا مبادا
حرف مادرت را زیر پا بگذاری و من می ترسم که به عهدم با خداوند خیانت
کنم.»
سپس به همراهانش دستور داد هر چه را که از قافله گرفته بودند به آنها